|
پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:, :: 10:11 :: نويسنده : لیلا مجذوب
داستان حقیقت ودروغ روزی دروغ به حقیقت گفت:میل داری باهم به دریا برویم وشنا كنیم؟حقیقت ساده لوح پذیرفت وگول خورد.آن دوباهم به كنارساحل رفتندوقتی به ساحل رسیدندحقیقت لباس هایش رادرآورد.دروغ حیله گر لباسهای او را پوشیدورفت. ازآن روز حقیقت هممیشه زشت وعریان است امادروغ درلباس حقیقت باظاهری آراسته نمایان می شود.
نظرات شما عزیزان:
هـــي كـــافـــه چـــي!
دستـــور بــده سيـــگــار بيـاورنــد ... و پاســور هـــم... و مـــردهـا را دور ميــز مــن جمـع كــن! ... بگــو بنــوازنــد........ . . . شايـــد غيرتــي شـــد و بــرگشت!! ![]()
![]() |